correoslista de correosrecibe automáticamente las actualizaciones a tu correosíguenos en tuitersíguenos en facebook siguenos en youtubesíguenos en Vimeo

enlaceZapatista

Palabra del Ejército Zapatista de Liberación Nacional

Ago112024

روز از نو، روزی از نو؟

انجیربُن با سمباده‌ی شاخسارش
باد را خِنج می‌زند.
ستیغ کوه همچون گربه‌یی وحشی
موهای دراز ِ گیاهی‌اش را راست برمی‌افرازد.
ــ «آخر کیست که می‌آید؟ و خود از کجا؟»

(نغمه‌ی خوابگرد، فدریکو گارسیا لورکا).

[ترجمه احمد شاملو]

 

روز از نو، روزی از نو؟

آری، باد و کوه انگار خیلی وقت است که همدیگر را می‌شناسند. می‌توانم تاریخ دقیق آشنایی‌یشان را به شما بگویم، اما نه به موضوع ما ربطی دارد و نه به درد چیزی می‌خورد. این به ظاهر تسلیم شدن یا مقاومت قاطع آنها در برابر یکدیگر ممکن است قابل درک نباشد: اینکه کوه ضربات پنجه‌ی باد را یکی پس از دیگری تحمل می‌کند و باد در عقب‌نشینی ظاهری خود، تسلیم می‌شود تا بعداً بازگردد. همیشه یکسان، همیشه متفاوت.

اما این ملعبه‌های لاس‌زدن‌های نسنجیده نیست که کوه را نگران می‌کند. اگر از او بپرسید، می‌فهمید که از این‌ها بدترش را هم دیده است. نه، آنچه او را نگران می‌کند طوفان‌هایی است که با بیل مکانیکی همراه است، با ماشین‌های حفاری، جویندگان مواد معدنی، شرکت‌های توریستی، کارخانه‌ها، مراکز خرید، قطارها، دولت‌هایی که چیزی خلاف آنچه هستند را وانمود می‌کنند، ویرانی، مرگ. یا به‌طور خلاصه: نظام

بنابراین تعجبی ندارد اگر کوه و باد به توافق برسند. به‌هر‌حال، آنها یک مادر مشترک دارند: ایشموکانه، داناترین.[1]

نه، تاریخ دقیق اولین ملاقات آنها را به شما نمی‌گویم. فقط بدانید که مدت زیادی است که یکدیگر را می‌شناسند؛ قیافه‌ی شکاک و تمسخرآمیز کوه دربرابر اولین صاعقه‌ها و بادهای طوفانزا دیگرعادی شده است. وقاحت باد که با باران و رعد و برق، تارموهای سبز کوه را از جا می‌کند نیز همین‌طور. خراش‌هایی که باد با شوری ناشیانه ایجاد می‌کند، زخم‌هایی چون گودال‌های آب برای کاهش تندخویی کوه که دست رد بر سینه‌اش می‌زند، کافی نیست. آنها یکدیگر را با تفاهم و یا تضاد ملاقات می‌کنند و در نهایت بدون اینکه قولی بدهند یا اعترافی بکنند، یکدیگر را در آغوش گرفته و بدرود می‌گویند. رابطه‌ی پیچیده‌ای که در آن هم پذیرندگی بسیار است وهم طرد کردن. یا یعنی «عشق».

******

می‌گویند که گفته‌اند که کسی اینگونه تعریف کرده که در افسانه‌ای که هنوز نوشته نشده آمده است که جلسه‌ای ترتیب داده شد و خانواده ووتان،[2] نگهبانان و قلبِ همبود را احضار کردند. و کوه چنین گفت:

«فرزندان من، عزیزانم! آنچه پیش از این روی پوست و موهای من خوانده‌اید، در راه است. بادِ برادر، ایزد ایک،[3] خبر سهمگینی از طوفانی دیگر آورده، مرگبارترین طوفان‌ها. همه می‌دانیم داستان از چه قرار است. و همه خانواده باید مقاومت و دفاع کند. شما نگهبانانی هستید که برای محافظت آفریده شده‌اید. ما بدون شما می‌میریم و بیهوده سرگردان می‌شویم. و شما بدون ما موجوداتی گم‌گشته خواهید بود که در دلشان تنها خلاء هست و هیچ امیدی در وجودشان نیست. ایک آنچه را که قلبش دیده باز می‌گوید: در آسمان و زمین، حیوانات نیز در این بیقراری و اضطراب شریک هستند».

ومردم، سخن او را در کائوکا و در محله‌های اسلوونی می‌شنوند. در ژاپن و استرالیا. در کانادا و اسلومیل کاآخیشمه‌کوپ [درسرزمین نافرمان اروپا -م]. در نروژ، در سوئد، در دانمارک و در نیکاراگوئه‌ای که هرگز نه تسلیم می‌شود و نه خود را می‌فروشد! در لاپولووریا[4] و در زخمی که قطارِ برزخ پیمای اواخاکا میزند، زخمی کهنه و چرک‌آلود در قلب بومیانی که مبارزه می‌کنند. در کشورها و  شوربختی‌های چند برابرشده در اثر جنگ، در کسانی که برای یاری رسانی به ناتوانان آغوشی گشاده دارند. در رود اوستولا و در گرینلند در هائیتی شکنجه‌شده و در فروچاله‌های مایا که ریل‌های عوام فریبانه زخمی‌شان کرده است. در آوارگان و در آنها که در اثر آزار و اذیت از زندگی بیرون رانده شده‌اند. در آی رهائیبخش[5] که سال‌هاست هشدار می‌دهد که دولت‌ها نه راه‌حل مشکلات، بلکه خودِ مشکل هستند. در آن دختربچه‌ی فلسطینی که در یک بمب رازهای زندگی را دریافت و قطعیت مرگ را نیز.

اینگونه سخن می‌گویند با خلق‌ برادر سامی، با ماپوچه‌ها، با کولیان خانه به‌دوش، با بومیانِ همه زمین‌ها و دریاها، با هرآنکه مبارزه و مقاومت می‌کند بر زمینی که به سوی آسمان می‌بالد، با ماهیگیری که بر دریا زندگی را نقش میزند. برای دختربچه‌هایی روایت می‌کنند که زبان‌های فراموش شده را می‌فهمند. برای پسربچه‌هایی که نگاهی جدی دارند. برای زنانی که مفقودالاثرشدگانِ قهری را می‌جویند. برای افراد مسنی که زخم‌های‌شان را به شکل چین و چروک‌های دردآلود بزک می‌کنند. برای آنها که نه مرد هستند و نه زن (و گور پدر کلیسای روم!). برای تمامی انسان‌هایی که همچون دانه‌های ذرت از همه رنگند و سرمیز، بر زمین، و بر پشت‌شان تمامی روش‌های بودن را تمرین می‌کنند.

اما همه گوش فرا نمی‌دهند. تنها آنها که دور و ژرف می‌نگرند سخنان ایشموکانه را می‌فهمند، آنچه را که آن داناترین می‌گوید و هشدار می‌دهد.

«پس، ای فرزندان من! راهش را پیدا کنید. و آدمش را. با یک دست با ایزد ایک، کلام را بردارید و با دست دیگر قلب مرا. به جهانیان یادآور شوید که نطفه‌ی مرگ و صبح در تاریکی شب‌ها بسته می‌شود، و نور در تاریکی شکل می‌پذیرد».

-*****-

آری، باد و کوه دو باره ملاقات کردند. اما این بار، جور دیگری بود. سپیده‌دم آمدنش را طول داده بود، شاید گرما از نفس انداخته بودش، ولی آنگاه که نخستین رعد درنده‌ی هواپاک[6]، بلافاصله با بارانی که یک سیلی را می‌مانست اعلام حضور کرد.

در کومه، سروصدای گربه‌ها روی شیروانی نمی‌گذاشت چیزی شنیده شود. اما به لطف خوشدلی لرزان شعله‌ی یک فندک میشد روی میزی سوخته با رشته‌های تنباکوی خیس بر آن، کاغذی را دید با خط خوردگی‌هایی چند. تنها چیزی که میشد به روشنی بر آن خواند این بود:

«شکیبایی فضیلت مرد جنگ است».

بسیارخب. به سلامتی! باشد که شب ما را آنگونه که بایسته است بیابد: بیدار!

از کوهستان‌های جنوب شرقی مکزیک​

کاپیتان [مارکوس] – اوت ۲۰۲۴

بعدالتحریر:

بله، البته، [شکیبایی فضیلت] زن جنگ هم هست؛ فضیلت دگرباشان جنگی نیز. یعنی فقط بگوییم فضیلت جنگجویان؟ واقعا؟

 

[1] Ixmukané یکی از الهه‌های اساطیری مایا است. او کسی بود که زنان و مردان ذرت را با مخلوط کردن انواع مختلف این دانه خلق کرد. خدای خورشید به او این موهبت را اعطا نمود که بتواند برای تمامی مشکلات انسان‌ها راه حلی بیابد.  مترجم.

[2] Balún Votán بالون ووتان یک شخصیت اسطوره‌ای و بخشی از تاریخ قوم مایا است. طبق افسانه‌ها، او قوم خود را در سراسر قلمرو وسیع میان‌آمریکایی رهبری و شهرهای مختلفی را تأسیس کرد. مترجم

[3] Ik´ایزد باد در فرهنگ مایا. مترجم

[4] La Polvorilla، یک مجموعه‌ی مسکونی متعلق به «سازمان خلقی فراسیسکو وییا از چپ مستقل» است که تحت کنترل شورای ساکنین آن اداره می‌شود. در سال ۲۰۰۶، پس از سرکوب ساکنین روستای سن‌سالوادور آتنکو که علیه ساختمان یک فرودگاه در اراضی خود مبارزه‌ای موفق به پیش برده بودند، مدتی معاون فرمانده شورشی، مارکوس در همین مجتمع سکونت داشت.

[5] libertaria @ «آ»ی آنارشیست‌.

[6] Huapác ایزد باران در فرهنگ مایا. مترجم

Share

No hay comentarios »

No hay comentarios todavía.

RSS para comentarios de este artículo.

Deja un comentario

Notas Importantes: Este sitio web es de la Comisión Sexta del EZLN. Esta sección de Comentarios está reservada para los Adherentes Registrados y Simpatizantes de la Sexta Declaración de la Selva Lacandona. Cualquier otra comunicación deberá hacerse llegar por correo electrónico. Para evitar mensajes insultantes, spam, propaganda, ataques con virus, sus mensajes no se publican inmediatamente. Cualquier mensaje que contenga alguna de las categorías anteriores será borrado sin previo aviso. Tod@s aquellos que no estén de acuerdo con la Sexta o la Comisión Sexta del EZLN, tienen la libertad de escribir sus comentarios en contra en cualquier otro lugar del ciberespacio.


Archivo Histórico

1993     1994     1995     1996
1997     1998     1999     2000
2001     2002     2003     2004
2005     2006     2007     2008
2009     2010     2011     2012
2013     2014     2015     2016
2017     2018     2019     2020
2021     2022     2023

Comunicados de las JBG Construyendo la autonomía Comunicados del CCRI-CG del EZLN Denuncias Actividades Caminando En el Mundo Red nacional contra la represión y por la solidaridad