Download PDF files here:
farsi_6-Declaracion-1.pdf
farsi_6-Declaracion-2.pdf
farsi_6-Declaracion-3.pdf
More here: http://www.peykarandeesh.org/ezlnIndex.html
ملی
مکزيک
ششمين بيانيه از جنگل لاکندونا
اين كلام بی تكلف ماست برای لمس قلوب مردمانی كه مانند خود مان فروتن و ساده اند، ولی
در همان حال منزلتی انسانی دارند و شورشگرند . اين كلام بی تكلف ماست برای آن كه شرح دهيم كه
مسيرمان چه بوده وامروز در كجا قرار داريم . برای توضيح دادن آن كه چگونه جهان و كشورمان را می
بينيم . برای آن كه بگوئيم چه می خواهيم انجام دهيم، و نحوهء به عمل در آوردن آن چيست . و برای آن كه
از ديگران دعوت كنيم تا برای هدف بسيار بزرگی كه مكزيک نام دارد، و هدف بزرگتری كه جهان نام
دارد، با ما گام بردارند . اين كلام بی تكلف ماست برای آنكه به همهء دلهائی كه درستكارند و نجيب
بگوئيم، برای مكزيک و جهان چه می خواهيم . اين كلام بی تكلف ماست، زيرا معتقديم بايد همهء افرادی
را كه مانند خودمان هستند، همه جا، هرجا باشند و مبارزه كنند، فربخوانيم و به آن ها بپيونديم .
۱- در بارهء آن چه هستيم .
نيز می نامند . « نئو زاپاتيست » ما ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی هستيم، اگرچه ما را
در ژانويهء ۱۹۹۴ مسلحانه قيام كرديم، زيرا ديديم كه ديگر اين همه EZLN باری، ما زاپاتيست های
شرارت قدرتمندان كافی ست، ديديم برخورد آن ها با ما جز اين نيست كه ما را تحقير كنند، بدزدند، به
زندان بيفكنند و بكشند، و هيچ كس نه به آن اعتراض می كند و نه عليه آن كاری می كند . به همين دليل
يعنی ديگر اجازه نمی دهيم كه كوچک مان كرده و بدتر از حيوان با ما رفتار ، «! ديگر بس است » گفتيم
كنند . آنگاه همچنين گفتيم كه دمكراسی می خواهيم، آزادی و عدالت برای همهء شهروندان مكزيک، هر
تقريبا همه بومی چياپاس EZLN چند بيشتر روی خلق های بومی متمركز شديم . زيرا اگر چه ما افراد
هستيم، اما فقط برای منافع خودمان و يا بوميان چياپاس، و يا فقط برای خلق های بومی مكزيک مبارزه
نمی كنيم، بلكه می خواهيم همگام با همهء آن هائی كه مانند خودمان مردمی فقير و ساده اند، و بسيار
نيازمند، مبارزه كنيم، همراه با كسانی كه از استثمار رنج بسيار می برند و پولدارها و دولت های بد در
مكزيک و در جهان آن ها را غارت می كنند .
تاريخچهء ما از اين قرار است كه ما از استثمار شدن توسط قدرتمندان خسته شديم و لذ ا
متشكل شديم تا از خودمان دفاع كرده برای عدالت مبارزه كنيم . ابتدا تعدامان كم بود، به زور به تعداد
انگشتان دست می رسيد . به علاوه از سوئی به سوی ديگر می رفتيم، با افراد ديگری مثل خودمان حرف
می زديم و به آن ها گوش می سپرديم . سال ها كارمان همين بود، مخفيانه كار می كرديم، يعنی بدون
براه انداختن سر و صدا . به عبارت ديگر نيرويمان را در سكوت انباشتيم . ده سال اين طوری كار كرديم،
بعد رشد كرديم و ديگر تعدادمان به هزاران نفر رسيد . بعد خودمان را در سياست و استفاده از سلاح به
۲
خوبی آماده كرديم، و ناگهان وقتی پولدارها سال نو را جشن می گرفتند، روی شهرهايشان ريختيم، و به
سادگی آن ها را اشغال كرديم . به آن ها فهمانديم كه ما را بايد به حساب بياورند . پس، ثروتمندان از
جانشان ترسيدند و ارتش بزرگ شان را بر سرمان ريختند تا ما را از ميان بردارند . همان كاری ر ا
كردند كه هميشه وقتی استثمارشدگان شورش كنند، با آن ها می كنند، كه آدم می فرستند تا نابودشان
كند . اما نتوانستند نابودمان كنند، زيرا قبل از شروع جنگ به خوبی آموزش ديده و در كوهستان های
مان نيرومند شده بوديم . همان جا ارتش در جستجوی ما بود و روی سرمان بمب ميريخت . داشتند نقشه
می كشيدند كه همهء بوميان را يكباره بكشند، چون بين زاپاتيست ها و ديگر بوميان فرقی نمی گذاشتند .
ما می گريختيم و نبرد می كرديم، همان طور كه اجدادمان می رزميدند . بدون آن كه سر خم كنيمے، بدون
آن كه تسليم شويم، و بدون آن كه شكست بخوريم .
بعد مردم در شهرها به خيابان می ريزند، و فريادشان برای قطع جنگ بلند می شود . پس م ا
جنگ مان را قطع می كنيم، و به اين برادران و خواهران در شهرها گوش می دهيم، آن ها از ما می
خواهند كه راهی بيابيم، يعنی با دولت بد، قرار بگذاريم كه بدون قتل و كشتار مشكلات حل شود . ما مردم
می ناميم، يعنی خلق « خلق » را به حساب آورديم، زيرا اين مردم همان هائی هستند كه ما آن ها را
مكزيک . بدين ترتيب آتش را به كنار نهاديم و كلام را به ميان آورديم .
حاصل آن كه دولت ها گفتند رفتاری مناسب خواهند داشت و مذاكره خواهند كرد و به
قراردادهائی خواهند رسيد و به وعده شان عمل خواهند كرد . گفتيم باشد، ولی در عين حال گفتيم خوب
است با اين مردمی كه برای قطع جنگ به خيابان ها ريختند نيز آشنا شويم . پس در عين حالی كه ب ا
دولت های بد مذاكره می كرديم، با همين اشخاص نيز حرف زديم و ديديم كه اكثريت شان مردمی فقير و
ساده اند، مثل خود ما . و هردو طرف، يعنی آن ها و ما، به خوبی می فهميم كه به چه منظوری مبارزه می
ناميديم . زيرا اكثريت آن ها به احزاب سياسی ربطی نداشتند، بلكه « جامعهء مدنی » كنيم . اين مردم را
افرادی بودند معمولی، مثل خود ما، مردمی فقير و ساده .
اما نتيجه اين شد كه دولتهای بد نمی خواستند به قرار و مدار درستی برسند، بلكه ادعای
مذاكره و قراردادش حيله و نيرنگی بيش نبود . داشتند برای حمله به منظور ريشه كن كردن ما آماده می
شدند . چندين بار به ما حمله كردند، اما بر ما چيره نگشتند، زيرا به خوبی مقاومت كرديم و انسان های
بيشماری در سراسر جهان به ياری ما بسيج شدند . پس دولتهای بد انديشيدند كه افراد بسياری متوجه
چه می آيد، آنوقت وانمود كردند كه انگار هيچ خبری نيست و در همان حال ما ر ا EZLN اند كه بر سر
محاصره كردند و انتظار داشتند كه چون كوهستان های ما به خودی خود دورافتاده اند، مردم به خاطر
دوری از سرزمين زاپاتيست ها ما را از ياد ببرند . هر چند گاه دولتهای بد می كوشيدند فريب مان بدهند
و يا به ما حمله كنند، مانند فوريهء ۱۹۹۵ كه تعداد كثيری نظامی سرمان ريختند، اما شكست نخورديم .
زيرا همان طور كه گاه كسانی بما گويند، ما تنها نبوديم و انسان های بسياری به ما ياری رساندند و به
خوبی مقاومت كرديم .
قراردادهای » قرارداد ببندند، اين قراردادها را EZLN خوب، ديگر دولتهای بد مجبور بوند با
است . در « سن آندرس » ناميديم، زيرا نام بخشداری ای كه در آن اين قراردادها امضاء شد « سن آندرس
اين مذاكرات تنها ما نبوديم كه با دولتهای بد حرف می زديم، بلكه افراد و سازمان های زيادی كه برای
۳
خلق های بومی مكزيک مبارزه می كردند، يا می كنند، شركت داشتند . همه كلامشان را بزبان می آوردند
و همه با هم قرار می گذاشتيم كه با دولتهای بد چگونه حرف بزنيم . مذاكرات اين گونه بود، فقط
زاپاتيست ها در يک طرف و دولت در طرف ديگر نبود، بلكه زاپاتيست ها همراه بودند با خلق های بومی
مكزيک و حاميانشان . پس در اين قراردادها دولت های بد گفتند كه حقوق خلق های بومی مكزيک را به
رسميت خواهند شناخت و به فرهنگ آن ها احترام خواهند گذاشت و به آن در قانون اساسی رسميت
خواهند بخشيد . ولی به محض آن كه امضاء زدند، دولت بد طوری رفتار كرد كه انگار فراموش كرده
است و سال ها بدون به اجرا درآوردن اين قراردادها سپری شد . برعكس، دولت به بوميان حمله كرد ت ا
آن ها را وادار كند كه از مبارزه عقب بكشند، مثل ۲۲ دسامبر ۱۹۹۷ ، روزی كه زدييو دستور قتل ۴۵
مرد و زن و بزرگسال و كودک را در روستائی در چياپاس به نام اكته آل صادر كرد . اين جنايت بزرگ به
اين سادگی از خاطر زدوده نمی شود و نمونه ای ست از اين كه چگونه دولت های بد در حمله و قتل
كسانی كه عليه بيعدالتی می شورند، ترديدی به خود راه نمی دهند . و در حالی كه تمام اين اتفاقات رخ
می داد، ما زاپاتيست ها در عين مقاومت در كوهستان های جنوب شرقی مكزيک، هر چه در توان داشتيم
برای اجرای اين توافق ها به كار برديم .
اين زمانی ست كه گفت و گو با ديگر خلق های بومی مكزيک و سازمان هايشان را آغاز
كرده بوديم و با آن ها قرار گذاشتيم كه با هم برای هدف واحدی مبارزه كنيم، يعنی برايبه رسميت
شناخته شدن حقوق و فرهنگ بوميان . خوب، افراد بسياری از سراسر جهان به ما ياری رساندند، افراد
بسيار محترمی كه كلامشان بزرگ است، زيرا آن ها روشنفكران، هنرمندان و دانشمندان مكزيک و
سراسر جهان اند . همايش های بين المللی نيز برگزار كرديم، يعنی به گفتگو نشستيم با افرادی از آمريكا ،
« انترگلاكتيک » آسيا، اروپا، آفريقا و اقيانوسيه . مبارزه و اشكال كار آن ها را شناختيم، و آن را همايش
ناميديم، فقط برای آن كه مزاحی هم كرده باشيم و چون از ديگر كرات نيز دعوت كرده Intergalactico
بوديم، اما به نظر می رسد كه نيامدند، و شايد آمدند ولی خود را به ما روشن نشناساندند .
به هر حال دولت های بد، به قولشان عمل نكردند . بنا بر اين ما طرحی ريختيم تا با تعداد
بسيار زيادی از مكزيكی ها كه به ما ياری می رسانند، حرف بزنيم تا از ما حمايت كنند . بر همين اساس
معروف « راهپيمائی ۱۱۱۱ نفر » اول در سال ۱۹۹۷ يک راهپيمائی به سوی شهر مكزيک داشتيم كه به
شد . زيرا از سوی هر روستای زاپاتيستی يک رفيق دختر يا پسر به شهر مكزيک رفت . ولی دولت برايش
اهميتی قائل نشد . بعد در سال ۱۹۹۹ در سراسر كشور يک همه پرسی برپا كرديم، آن جا معلوم شد كه
اكثريت مردم با مطالبات خلق های بومی هم عقيده اند، اما دولت های بد آن را هم به حساب نياوردند .
زديم كه « راهپيمائی برای شأن انسانی بوميان » دست آخر در سال ۲۰۰۱ دست به راه پيمائی معروف به
از حمايت ميليون ها مكزيكی و غير مكزيكی برخوردار شد و تا مجلس نمايندگان و سناتورها، يعنی ت ا
كنگره، پيش رفت . خواست اين راهپيمائی به رسميت شناخته شدن حقوق و فرهنگ بوميان مكزيک بود .
با هم قرار و مدار PRD و PAN و PRI اما حاصل اين بود كه نه ! كه سياستمداران احزاب
گذاشتند و به همين سادگی از به رسميت شناختن حقوق و فرهنگ بوميان سرباز زدند . اين ماجرا در
آوريل ۲۰۰۱ اتفاق افتاد، و بدين شكل سياستمداران به روشنی نشان دادند كه حفظ ظاهر سرشان نمی
شود و بی شرم هائی هستند كه به عنوان حكومتگرانی بد، فقط به درآمد شخصی خودشان می انديشند .
اين موضوع را نبايد از ياد برد . در آينده خواهيد ديد بگويند كه حقوق و فرهنگ بوميان را به رسميت
خواهند شناخت . ولی اين هم دروغی بيش نخواهد بود و فقط برای آن می گويند كه به آن ها رأی بدهيم،
٤
اما آن ها فرصت خودشان را داشتند و عمل نكردند .
بدين ترتيب، به روشنی ديديم كه گفت و گو و مذاكره با دولت های بد مكزيک، بيهوده است .
يعنی معنی ندارد كه با سياستمداران حرف بزنيم، چون نه قلب پاكی دارند و نه كلامی صادق، بلكه دغل و
قانونی ر ا PRD و PAN ، PRI فريبكارند و به وعدهاشان عمل نمی كنند . يعنی آن روزی كه سياستمداران
به تصويب رساندند كه به هيچ دردی نمی خورد، به يكباره مذاكرات را بر هم زدند و به وضوح گفتند كه
آن چه امضاء می كنند و قرار می گذارند، برايشان اهميتی ندارد، چون قول سرشان نمی شود . پس از
آن ديگر با قوای فدرال هيچ رابطه ای برقرار نكرديم، زيرا برداشت ما اين بود كه به خاطر همين اين
احزاب سياسی، گفت و گو و مذاكرات به شكست انجاميد . ديديم برايشان نه خون مهم است، نه مرگ، نه
رنج و عذاب، نه تظاهرات، نه نظرخواهی، نه سعی و كوشش،نه اظهار نظرها در سطح ملی و بين المللی،
نه تماس ها، نه قراردادها، نه امضاء و قول و قرار . بدين ترتيب سياستمداران نه تنها مجددا راه را بر
خلق های بومی بستند؛ بلكه همچنين ضربه ای كاری بر راه حل مسالمت آميز جنگ وارد كردند كه با گفت
و گو و مذاكره حاصل شده بود . همچنين ديگر نمی توان باور كرد كه به هيچ قراردادی كه با كسی ببندد ،
عمل كند . اين موضوع را ببينيد تا آن چه را كه به ما رفت دريابيد .
ما همهء اين اتفاقات را ديديم و در قلب خود انديشيديم چه كار كنيم .
اولين چيزی كه ديديم اين بود كه قلب ما مانند سابق، مانند زمانی كه نبردمان را شروع
كرديم، نيست، بلكه بزرگتر است، زيرا قلوب انسان های خوب زيادی را لمس كرده ايم . همچنين ديديم كه
قلب مان انگار مجروح تر و زخمی تر است . و اين زخم به دليل اين كه فريب دولت های بد را خورده ايم
نيست، بلكه وقتی قلوب ديگران را لمس می كنيم، در همان حال دردهايشان را لمس می كنيم، يا يعنی انگار
خودمان را در آينه می بينيم .
۲- در بارهء وضعيت كنونی مان
پس ما به عنوان زاپاتيست فكر نمی كرديم كه دست كشيدن از مذاكره با دولت كافی ست،
مصمم EZLN بلكه لازم بود مبارزه را به رغم وجود سياستمداران انگل و تن پرورده ادامه دهيم . آن گاه
شد تا قرادادهای سن آندرس را در زمينهء حقوق و فرهنگ بوميان، فقط از جانب خودش ( يعنی
چون فقط از يک طرف انجام می پذيرد ) به اجرا در آورد . طی چهار سال، از اواسط ۲۰۰۱ ت ا ، « يكطرفه »
اواسط ۲۰۰۵ خودمان را وقف اين كار كرديم، و كارهای ديگری كه برايتان شرح خواهيم داد .
خُب، بنا بر اين شروع كرديم روی بخشداری های خود مختار شورشی نيرو بگذاريم .
بخشداری خودمختار شيوهء سازماندهی دهكده های بوميان برای اداره شدن و اداره كردن است، و
برای نيرومند تر كردن دهكده ها . اين شيوهء حكومت كردن من درآوردی نيست، بلكه محصول قرن ه ا
مقاومت بوميان و تجربهء خود جنبش زاپاتيستی و شكل خودگردانی روستاهاست . يعنی به اين معنی
نيست كه شخصی از خارج برای حكومت كردن بيايد، بلكه خود روستاها با هم تصميم گيری می كنند كه
چه كسی و چگونه حكومت كند . و اگر فرمانبر نباشد، او را خلع می كنند . يعنی اگر آن كسی كه فرمان
می راند، فرمانبر توده ها نباشد، دک اش می كنند، اختياراتش را می گيرند و به كس ديگری می دهند .
٥
بعد ديديم كه بخشداری های خودمختار همسطح نيستند، بلكه بعضی ها پيشرفته تر بودند و
از سوی جامعهء مدنی كمک بيشتری دريافت می كردند، و برخی ديگر منزوی شده بودند . يعنی نياز بود
برای يكدست كردن آن ها بيشتر سازماندهی شود . و ديديم كه بخش سياسی – نظامی در تصميم گيری
مدنی ] دخالت می كرد . مشكل اين جاست ] « غير نظامی » های مسئولين دمكراتيک، يا آن طور كه می گويند
دمكراتيک نيست، چون ارتش است، و شاهد بوديم كه اين موضوع كه EZLN كه بخش سياسی – نظامی
نظاميان بالا باشند و بخش دمكراتيک پائين درست نيست، زيرا نبايد به شيوه ای نظامی در مورد امری
غير نظامی تصميم گيری شود، بلكه بايد برعكس باشد : بخش سياسی دمكراتيک بايد از بالا دستور بدهد
و نظامی در پائين اطاعت كند . و شايد بهتر اين است كه پائين هيچ چيز نباشد، نظامی نباشد، و همه چيز
برابر باشد، و به همين دليل زاپاتيست ها سرباز هستند برای آن كه هيچ سربازی نباشد . خوب، پس در
برابر اين مشكل، بخش سياسی – نظامی را از اشكال خود مختار و دمكراتيک سازماندهی روستاهای
انجام می داد و تصميماتی را كه می EZLN زاپاتيست جدا كرديم . بدين ترتيب كارهائی كه در گذشته
گرفت، كم كم به مسئولينی كه به شكلی دمكراتيک در روستاها برگزيده شده بودند، واگذار شد . طبيعی
ست كه چنين امری در حرف ساده، ولی در عمل بسيار دشوار است، زيرا سال ها اين وضعيت طول
كشيده بود، اول در دورهء تدارک جنگ و سپس در جريان جنگ . بدين ترتيب به امر سياسی – نظامی
عادت كرده بوديم . ولی هر طور كه بود به انجامش رسانديم، چون شيوهء ماست كه به هر چه می گوئيم،
عمل كنيم . زيرا در غير اين صورت چرا چيزی بگوئيم كه بعد به آن عمل نمی كنيم .
اين طور بود كه در اوت ۲۰۰۳ شوراهای دولت خوب زاده شدند و همراه با آن ه ا
.« فرماندهی در عين فرمانبری » خودآموزی و تمرين
ديگر در مورد موضوعات مدنی هيچ دستوری EZLN از آن زمان تا اواسط ۲۰۰۵ رهبری
صادر نكرد . اما با مسئولينی كه به شيوه ای دمكراتيک از سوی روستاها انتخاب شده بودند همراهی
كرد و به آن ها ياری رساند . به علاوه نظارت داشت كه در مورد كمک های رسيده و شكل استفاده از آن
ها، به روستاها، جامعهء مدنی ملی و بين المللی گزارش درستی ارائه شود . در حال حاضر داريم كار
نظارت بر دولت خوب را به پايه های كمک رسانی زاپاتيستی واگذار می كنيم . با مسؤليت های فصلی و
نوبتی به صورتی كه همه اين كار را ياد بگيرند و در آن نقش داشته باشند . چرا كه معتقديم خلقی كه بر
حكومتگرانش نظارت نداشته باشد، محكوم به بردگی ست، و ما برای آزاد بودن پيكار می كنيم، نه برای
آن كه هر شش سال فرمانروا عوض كنيم .
همچنين پشتيبانی و تماس هائی را كه طی سال های جنگ و EZLN طی اين چهار سال
مقاومت از سراسر مكزيک و جهان كسب كرده بود به شوراهای دولت خوب و بخشداری های خود مختار
آن كمک های اقتصادی و سياسی ای را بنا ساخت كه به EZLN تحويل داد . به علاوه در اين مدت
روستاهای زاپاتيست امكان می دهند با مشكلات كمتری در ساختمان خود مختاری، و در بهسازی
شرايط شان پيشرفت حاصل كنند . اين كمک ها چشمگير نيست، اما از آن چه قبل از قيام در ژانويهء
۱۹۹۴ بود، خيلی بيشتر است . اگر شما يكی از آن تحقيقاتی كه دولت ها انجام می دهند را بنگريد،
خواهيد ديد تنها روستاهای بومی ای كه شرايط زندگی شان در بهداشت، آموزش، تغذيه و مسكن بهتر
شده، روستاهای واقع در مناطق زاپاتيستی، يعنی روستاهای به قول ما زاپاتيستی اند . اين همه تنها ب ا
٦
رشد روستاهای زاپاتيستی، و كمک های شايانی امكانپذير شد كه ما از سوی افرادی خوب و بلند همت
می ناميم، دريافت كرديم . گوئی « جامعهء مدنی » و سازمان هايشان از سراسر جهان كه ما ايشان را
را به واقعيت بدل كردند . « دنيای ديگری ممكن است » همهء اين افراد، در عمل و نه با حرافی، شعار
پس روستاها رشد خوبی داشتند . در حال حاضر تعداد رفقای مرد و زنی كه دارند حكومت
كردن می آموزند بيشتر است . و با آن كه كم كم، زنان بيشتری به اين قبيل كارها می پردازند، با وجود
اين ميزان احترام به زنان، و شركت ايشان در كارهای مبارزاتی هنوز كم است . با شوراهای دولت خوب ،
هماهنگی بين بخشداری های خود مختار، حل مشكلات با سازمان های ديگر و ارگان های رسمی دولتی
بهتر انجام می پذيرد . در همان حال پروژه هائی كه در روستاها انجام می گيرد بسيار بهتر شده . و
تقسيم پروژه ها و كمک های جامعهء مدنی از سراسر جهان در روستاها به صورتی يک دست تر در
آمده : وضع بهداشت و آموزش بهتر شده، با آن كه هنوز خيلی مانده تا به حدی برسد كه بايد باشد . در
مورد مسكن و تغذيه نيز وضع بر همين منوال است . در برخی مناطق وضع زمين هم بهتر شده، چون
اراضی پس گرفته شده را بين دهقانان تقسيم كرده اند، ولی همچنان مناطقی وجود دارد كه اراضی
كشاورزی به حد كافی ندارند . كمک های جامعهء مدنی در سطح ملی و بين المللی بهتر شده، چون قبلا هركس به حساب خودش هرجا كه ميلش می كشيد می رفت و حالا شوراهای دولت خوب آن ها را به آن
جا كه بيشتر نياز هست جهت می دهند . و به همين دليل همه جا تعداد بيشتری از رفقای مرد و زن دارند
ياد می گيرند با افرادی از نقاط ديگر مكزيک و جهان ارتباط برقرار كنند . دارند ياد می گيرند احترام
بگذارند و احترام بخواهند، دارند ياد می گيرند كه جهان های زيادی وجود دارد و اين كه هركدام مكان،
زمان، و شيوه ی خودش را دارد، و به همين دليل بايد متقابلا به يكديگر احترام گذاشت .
خودمان را وقف نيروی اصلی مان كرديم، يعنی توده هائی كه به EZLN ما زاپاتيست های
ما ياری می رسانند . بدين ترتيب وشع بهتر شد، يعنی كسی نيست كه بگويد كه سازمان و مبارزهء
زاپاتيستی بيهوده بود، بلكه اگر ما را هم كاملا نابود كنند، پيكارمان بدرد خورده است .
نيز رشد كرد . زيرا طی اين دوران EZLN نه تنها روستاهای زاپاتيست رشد كردند، بلكه
نسل های جديدی سازمان مان را اصلاح كردند . به عبارت ديگر نيروی جديدی بدان بخشيدند .
فرماندهان مرد و زن، كسانی كه در آغاز قيام ۱۹۹۴ به سن بلوغ نرسيده بودند، امروزه از دانشی
برخوردارند كه طی جنگ و ۱۲ سال گفت و گو با هزاران نفر مرد و زن از سراسر جهان اندوختند .
كميتهء مخفی انقلابی بوميان ] ، رهبری سياسی – سازمانی زاپاتيستی، حالا به افراد CCRI ] اعضای
جديدی كه وارد مبارزه مان می شوند و به آن ها كه مأموريت رهبری به عهده می گيرند، پند و اندرز
ها ( همان طور كه ما خطابشان می كنيم ) « كميته » داده، ايشان را راهنمائی می كنند . ديگر مدتی ست كه
نسل جديدی از فرماندهان مرد و زن را آماده كرده اند . اين افراد پس از يک دورهء آموزش و امتحان،
شروع می كنند با وظايف مديريت و سازماندهی آشنا شده از عهده اش بر آيند . همين طور شورشگران
مرد و زن ما، ميليشيا ها، مسؤلين محلی و منطقه ای و پايه های كمک رسانی مان كه در آغاز قيام جوان
بودند، حالا ديگر مردان و زنانی با تجربه، سربازان كاركشته، و رهبران طبيعی واحد ها و روستاهای
خود هستند . و كسانی كه در سال ۱۹۹۴ كودک بودند، حالا جوانانی هستند كه در مقاومت رشد كرده
اند، و در شورشگری شايانی كه توسط بزرگسالانشان برانگيخته شده، آموزش ديده اند . اين جوانان
دارای آموزشی سياسی، تكنيكی و فرهنگی هستند كه خود ما، يعنی افرادی كه جنبش زاپاتيستی را آغاز
۷
كرده ايم، نداشتيم . اين جوانان حالا، بيش از پيش، هم نيروهايمان و هم پست های رهبری مان را در
تشكيلات تغذيه می كنند . و خُب، ما همه شاهد فريب های سياستمداران مكزيكی، و تخريب های ناشی از
آن ها در ميهن مان بوده ايم . ما شاهد بزرگترين بيعدالتی ها و قتل و غارت هائی بوده ايم كه
نئوليبراليسم در جهان براه انداخته است . اما در اين مورد بعد خواهيم گفت .
در مقابل ۱۲ سال جنگ، حملات نظامی، سياسی، ايدئولوژيک و EZLN بدين ترتيب
اقتصادی، محاصره، تهديد و تعقيب مقاومت كرد . آن ها بر ما چيره نشدند، خودمان را نفروختيم و
پيشرفت داشتيم . تعداد بيشتری از رفقا از مناطق گوناگون به مبارزه پيوستند، بنا بر اين به جای آن كه
پس از اين همه سال ضعيف تر شويم، قوی تر شده ايم . طبيعی ست مشكلاتی وجود دارد كه با بيشتر
جدا كردن امر سياسی – نظامی از امر مدنی – دمكراتيک می توان آن ها را حل كرد . اما چيزهائی هم
وجود دارد، آن هم از مهمترين چيزها، مثل مطالباتی كه برايشان پيكار می كنيم، كه آن طور كه بايد و
شايد به آن ها دست نيافته ايم .
بر اساس نگرش ما، و آن چه در قلب مان می بينيم، به نقطه ای رسيده ايم كه نمی توانيم از
آن بيشتر برويم، و به علاوه، اگر همين طور كه هستيم بمانيم و برای پيشروی كاری نكنيم، ممكن است هر
چه داريم از دست بدهيم . به عبارت ديگر وقت آن رسيده كه يک بار ديگر ريسک كنيم و گام خطرناكی
برداريم، كه در عين حال ارزشش را دارد . زيرا شايد متحد با اقشار اجتماعی ديگر كه همان كمبودهای
ما را دارند، ممكن باشد آن چه را كه نيازمنديم و حق مان است بدست آوريم . در نبرد بوميان گامی نوين
به پيش تنها در صورتی امكان پذير است كه بومی با كارگر، دهقان، دانشجو، معلم، كارمند و … ، به
عبارت ديگر كارگران شهر و روستا، متحد شود .
( ادامه دارد …)
از كوهستان های جنوب شرقی مكزيک
كميتهء مخفی انقلابی بوميان – فرماندهی كل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی
مكزيک، در ششمين ماه سال ۲۰۰۵
اشخاص در درون يک جامعه سازماندهی می شوند، برخی
اشخاص چيزهايی را مالک اند و برخی هيچ ندارند. برخی فرمان می رانند و برخی فرمان می برند. در
سرمايه داری كسانی هستند كه پول يعنی سرمايه و كارخانه و تجارت و مزارع و بسياری چيزهای ديگر
دارند و نيز كسانی ديگر كه هيچ ندارند جز نيرو و دانش و كاردانی برای كار كردن. چنان كه در سرمايه
داری، آنان كه پول و ساير چيزها دارند فرمان می رانند و آنها كه چيزی جز قدرت كار كردن ندارند
فرمان می برند.
بدين ترتيب، سرمايه داری بدين معنا ست كه معدودی صاحب ثروتهای كلان اند نه بدين علت كه
جايزه نصيبشان شده يا گنج پيدا كرده اند يا به آنها ارث پدر و مادر رسيده است، بلكه بدين علت كه اين
ثروتها را با استثمار شمار زيادی از انسانها به دست آورده اند. به عبارت ديگر، سرمايه داری متكی به
و آنچه را كه می تواند برای آنان منفعتی « می چلاند » استثمار كارگران است. بدين معنا كه كارگران را
داشته باشد از آنها می ستاند. اين عمل همراه با بيعدالتی صورت می گيرد زيرا سرمايه دار آنچه را كه
كارگر بدان نيازمند است به او نمی پردازد، بلكه دستمزدی را به او می دهد تا بتواند به زور چيزی
بخورد و كمی بياسايد و روز بعد، سرِ كارِ خود برای استثمار شدن برگردد، چه در روستا باشد و چه در
شهر.
بدين ترتيب است كه سرمايه داری با محروم كردن ديگران يعنی دزدی ثروتمند می شود زير ا
آنچه را كه می خواهد مثلا زمين و ثروت های طبيعی را از ديگران می گيرد. به عبارت ديگر، سرمايه
داری نظامی ست كه در آن دزدها آزادند، مورد تحسين قرار می گيرند و به عنوان نمونه از آنها ياد می
۲
شود.
علاوه بر استثمار و محروم كردن ديگران، سرمايه داری به سركوب هم می پردازد يعنی كسانی
را كه عليه بيعدالتی می شورند به زندان می اندازد يا به قتل می رساند.
آنچه بيش از هرچيز مورد توجه سرمايه داری ست كالاها ست زيرا وقتی كالاها را می خرد و
می فروشد بر ثروتش افزوده می شود. بنابراين، سرمايه داری هرچيزی را به كالا بدل می كند :
اشخاص، طبيعت، فرهنگ، تاريخ، وجدان. در نظر سرمايه داری همه چيز بايد بتواند خريد و فروش شود .
سرمايه داری هرچيزی را پشت كالا پنهان می كند تا ما نتوانيم استثمار را ببينيم. در اين حالت است كه
كالاها در بازار خريد و فروش می شوند. واضح است كه بازار علاوه بر اينكه در خدمت خريد و فروش
كالاها ست برای پنهان كردن استثمار كارگران نيز به كار می آيد. برای مثال، در بازار قهوه را كه به
خوبی در كيسه ای يا شيشه ای بسيار زيبا بسته بندی شده می بينيم ولی دهقانی را كه برای چيدن آن
رنج برده نمی بينيم، چنان كه استثمارگری را كه دستمزد وی را به درستی نپرداخته نمی بينيم همان طور
كه كارگران مؤسسات بزرگ را كه بی هيچ وقفه ای قهوه را بسته بندی می كنند نمی بينيم. يا مثلا
دستگاهی را كه می توان با آن به موسيقی گوش داد می بينيم كه آن را طبق سليقه ی هركسی درست
كرده اند و موسيقی به خوبی از آن به گوش می رسد، اما آن زن كارگر را نمی بينيم كه در كارخانه
ساعتها جان كنده تا سيمها را به ديگر بخش های دستگاه لحيم كند و در برابر كارش جز مزدی ناچيز
دريافت نكرده و چون خانه اش هم دور از محل كارش است بايد برای بازگشت به خانه پول گزافی
بپردازد و علاوه بر اين ها، با اين خطر روبرو ست كه او را بربايند و مورد تجاوز قرار دهند همان طور
مكزيک روی می دهد. « سيوداد خوارس » كه در
به عبارت ديگر، در بازار كالاها را می بينيم اما استثماری كه كالاها را با آن درست كرده اند
نمی بينيم. لذا سرمايه داری نيازمند بازارهای فراوانی ست، بازاری بزرگ، بازار جهانی.
نتيجه اينكه سرمايه داری امروز با سرمايه داری دوره ی پيش كه سرمايه داران به استثمار
كشور خود بسنده می كردند فرق دارد زيرا هم اكنون در مرحله ای ست كه آن را جهانی شدن نوليبرالی
می خوانند. منظور از اين جهانی شدن اين است كه سرمايه داران نه تنها در يک يا چند كشور بر
كارگران تسلط دارند بلكه به هر وسيله ای می كوشند بر سراسر جهان تسلط يابند. جهان يعنی زمين ،
يعنی تمام جهان حرف می زنند. « جهانی شدن » كره ی زمين، و به همين دليل است كه از
نوليبيراليسم يعنی اين ايده كه سرمايه داری آزاد است تا بر كل جهان تسلط يابد و از اين بدتر
اينكه دربرابرش بايد تسليم شد، خود را با آن انطباق داد و دست به اعتراض نزد يعنی نبايد بر آن
شوريد. درواقع، نوليبراليسم حكم تئوری و نقشه ی جهانی شدن سرمايه داری را دارد. نوليبراليسم
دارای طرح های اقتصادی، سياسی، نظامی و فرهنگی ست. در همه ی اين نقشه ها مسأله بر سرِ سلطه
بر جهان است و اينكه هركس اطاعت نكند بايد سركوب يا طرد شود تا ايده های شورش را به ديگران
۳
سرايت ندهد. بنا بر اين، در جهانی شدن نوليبرالی، سرمايه داران كلان كه در كشورهای قدرتمند مانند
ايالات متحده ی آمريكا بسر می برند خواستشان اين است كه سراسر دنيا به يک شركت بزرگ كه كالا
توليد می كند، به نوعی بازار بزرگ بدل شود. بازاری جهانی، بازاری برای خريد و فروش هرچيز و پنهان
كردن استثمار از ديد همگان. اينجا ست كه سرمايه داران جهانی شده در همه چيز دخالت می كنند، به
عبارت ديگر به همه ی كشورهای دنيا می روند تا معاملات عظيم يعنی بهره كشی هاشان را به انجام
رسانند. آنها هيچ چيزی را رعايت نمی كنند و هرجا بخواهند خيمه می زنند و بارگاه می سازند. در
واقع، رفتار آنها به تسخير كشورهای ديگر شبيه است. به اين دليل است كه ما زاپاتيست ها می گوييم
جهانی شدن نوليبرالی جنگی ست برای تسخير جهان، جنگی جهانی، جنگی كه سرمايه داری بدان دست
می يازد تا بر جهان تسلط يابد. چنين است كه گاه اين تسخير توسط ارتش هايی صورت می گيرد كه به
يک كشور حمله می برند و آن را با اعمال زور تسخير می كنند. اما مواردی هم هست كه توسط اقتصاد
صورت می گيرد: سرمايه داران بزرگ پول خود را در كشوری ديگر سرمايه گذاری می كنند يا به آن
كشور قرض می دهند به اين شرط كه هرچه به آن می گويند اطاعت كند. آنها نيز همراه با ايده هاشان
وارد كشوری می شوند يعنی با فرهنگ سرمايه داری كه فرهنگ كالاها ست و فرهنگ كسب امتياز ،
فرهنگ بازار.
بنابراين، آنكه تسخير می كند، يعنی سرمايه داری، تسخير را آنطور كه خود می خواهد انجام
می دهد. آنچه را كه از آن خوشش نمی آيد ويران می كند و تغيير می دهد و آنچه را كه برايش مزاحمت
پديد می آورد نابود می كند مثلا كسانی كه كالاهای دستاورد مدرنيته را نه توليد می كنند، نه می خرند و
نه می فروشند يا كسانی را كه بر اين نظم می شورند و برايش مزاحمت ايجاد می كنند. اينها را كه به
هيچ كاری نمی آيند او طرد می كند. به اين دليل است كه بوميان [چياپاس و امثال آنان] برای جهانی
شدنِ نوليبرالی مزاحم تلقی می شوند، بی ارزش به حساب می آيند و بايد آنها را نابود كرد. سرمايه
داری نوليبرالی قوانينی را نيز كه مانع بهره كشی های بسيار سودآورش هستند ملغی می كند. مثلا
قانونی را به همگان تحميل می كند كه بر اساس آن بتوان هرچيزی را فروخت و هرچيزی را خريد و چون
سرمايه داری پول فراوان دارد هرچيزی را می خرد. بر اين اساس، به نظر می رسد كه سرمايه داری می
خواهد كشورهايی را كه از طريق جهانی شدن نوليبرالی تصاحب می كند ويران نمايد. چنان كه به نظر
می رسد می خواهد هرچيزی را بر طبق قاعده ی مورد نظر خودش و به سبک خودش سامان دهد يعنی
از آنها سود ببرد بی آنكه مزاحمش شوند. نتيجه اينكه جهانی شدن نوليبرالی يا سرمايه داری آنچه را كه
در اين كشورها يافت می شود ويران می كند، فرهنگشان، زبانشان، نظام اقتصادی شان، نظام سياسی
شان و حتی شيوه ی مناسبات موجود بين كسانی كه در اين كشور زيست می كنند. به عبارت ديگر
هرچيزی كه يک كشور را كشور می كند ويران می گردد.
بنابراين، جهانی شدن نوليبرالی می خواهد ملت های جهان را نابود كند تا تنها يک ملت يا يک
كشور باقی بماند: كشور پول، كشور سرمايه. سرمايه داری می خواهد هرچيزی آنطور باشد كه او می
خواهد، به سبک خودش، و آنچه را كه از نوع ديگری ست و خوش آيند او نيست مورد پيگرد قرار می
دهد، به او حمله می برد يا در گوشه ای منزوی می سازد به طوری كه بود و نبودش يكسان باشد.
٤
خلاصه اينكه همانطور كه می گويند سرمايه داریِ جهانی شدنِ نوليبرالی مبتنی بر استثمار ،
غارت، تحقير و سركوب عليه كسانی ست كه مقاومت می كنند يعنی حالا هم مانند گذشته عمل می كند ام ا
اكنون به نحو فراگير و جهانی.
اما قضيه آنقدرها هم برای جهانی شدن نوليبرالی ساده نيست زيرا استثمارشدگان هر كشور
مقاومت می كنند و تسليم نمی شوند، بلكه دست به شورش می زنند، چنانكه هستند برخی كه واقع ا
مزاحمِ [سرمايه داری] اند و بيش از حد مقاوم اند و مانع از آن می شوند كه نابودشان كنند. به اين دليل
است كه در سراسر جهان كسانی را می توان ديد تهيدست كه برای آنكه تسليم نشوند مقاومت می كنند
و می شورند، نه تنها در يک كشور بلكه در همه جا. و بدين نحو، همان طور كه جهانی شدن نوليبرالی
وجود دارد، جهانی شدن شورش نيز هست.
در اين جهانی شدن شورش، تنها كارگران شهرها و روستاها نيستند كه فعال اند، بلكه
اشخاص بسيار ديگری نيز وجود دارند كه در معرض تعقيب و تحقير اند زيرا آنها نيز در برابر سلطه ی
نوليبرالی سر تسليم فرود نمی آورند مانند زنان، جوانان، بوميان، همجنس گرايان مرد يا زن، مهاجران و
گروه های بسيار ديگر در سراسر جهان كه ما حضور آنها را تنها زمانی احساس می كنيم كه فرياد بر
می آورند: تحقير ما بس است. همينها هستند كه بپا می خيزند و آنوقت ما آنها را می بينيم، صدايشان
را می شنويم و آنها را می شناسيم.
آنگاه است كه همه ی اين گروه های انسانی را می بينيم كه با نوليبراليسم مبارزه می كنند
يعنی عليه طرح جهانی شدن سرمايه دارانه و به نفع انسانيت می رزمند. اينها همه وحشت عظيمی در م ا
بر می انگيزد وقتی حماقت طرفداران نوليبراليسم را می بينيم كه می خواهند با جنگها و استثمارگری
شان كل انسانيت را ويران سازند. اما در همان حال، رضايت خاطر عظيمی نيز ما را فرا می گيرد آنگاه
كه می بينيم مقاومت و شورش در همه جا هست مانند شورش ما كه هرچند نسبتاً كوچک است ام ا
حضورمان قابل انكار نيست. چنين وضعی را ما در سراسر جهان می يابيم. اينها به ما می آموزد كه م ا
تنها نيستيم.
۴- درباره ی اينكه ما كشورمان مكزيک را چگونه می بينيم
حالا می پردازيم به اينكه وضع مكزيک خودمان را چگونه می بينيم. خب، ما می بينيم كه بر
كشورمان نوليبرالها حكومت می كنند، يعنی همانطور كه گفتيم، رهبران ما دارند ملت ما، ميهن ما مكزيک
را ويران می كنند. هدف اين رهبرانِ بد نه بهبود زندگی توده های مردم، بلكه فقط روبراه كردن وضع
وضع می كنند كه بسياری از « قرارداد مبادله ی آزاد » سرمايه داران است. برای مثال، آنها قانونی مثل
مردم مكزيک را به فلاكت می اندازد از دهقانان گرفته تا توليد كنندگان خرد، چرا كه شركت های بزرگ
چنان كه كارگران و مؤسسات كوچک را نابود می كنند زير ا « می خورند » كشاورزی صنعتی اين اقشار را
اينها نمی توانند با شركتهای بزرگ چند مليتی رقابت كنند. اين شركتها می توانند به راحتی در كشور م ا
٥
مستقر شوند بی آنكه كسی بتواند به آنها بگويد بالای چشمتان ابرو ست، بلكه از آنها خيلی هم ممنون
بود. آنها حقوق و دستمزدهای خيلی پايين مورد نظرشان و نيز قيمت بالای كالاهايشان را به همگان
تحميل می كنند. در واقع، همان طور كه می گويند برخی از مبانی اقتصادی كشور ما مكزيک كه عبارت
بود از كشاورزی، صنعت و بازرگانی ملی ويران شده و تنها مواردی چند باقی مانده كه مطمئناً به فروش
خواهند رفت.
اينهاست آفت های بزرگ ميهن ما، چرا كه در روستاها ديگر خواربار توليد نمی كنند، بلكه تنه ا
چيزهايی كه سرمايه داران بزرگ می فروشند توليد می شود و زمين های حاصلخيز هم با پشتيبانی
سياستمداران با زرنگی تمام دزديده شده است. بنابر اين آنچه در روستاها می گذرد همان چيزی ست
كه در دوره ی پورفيريسمو می گذشت، با اين تفاوت كه به جای هاسيانداس، امروز شركت های خارجی
هستند كه روستاها را در فلاكت نگاه می دارند و جاهايی كه اعتباراتی وجود داشت و از فرآورده های
داخلی حمايت می شد، ديگر چيزی جز صدقه وجود ندارد، گاه همين هم نيست.
از نظر وضع كارگران در شهرها بايد گفت كه با بستن كارخانه ها كارگران را بيكار رها می
باز می كنند كه خارجی اند و برای ساعتها كار، مزدی ناچيز می « مكيلادوراس » كنند يا چيزهايی به نام
پردازند. اينكه قيمت محصولات مورد نياز ملت چه باشد اهميتی ندارد زيرا چه گران و چه ارزان، هيچ
كس قدرت خريد آنها را ندارد. و اگر كسی در يک شركت كوچک يا متوسط كار می كرده ديگر حالا چنين
وضعی ندارد زيرا آن شركت بسته شده يا اينكه يک شركت بين المللی بزرگ آن را خريده است. و اگر
كسی يک مغازه ی كوچک داشته او نيز ناپديد شده يا اينكه خود تبديل به كارگری قاچاقی برای شركت
های بزرگ شده كه او را با خشونت هرچه تمامتر استثمار می كنند و حتی كودكان را به كار می كشند .
و اگر كارگر عضو سنديكايی بوده تا حقوقش را به طور قانونی مطالبه كند باز بی نتيجه است. امروز
حتی سنديكا به او می گويد كه دستمزد بايد كاهش يابد يا امتيازها بايد حذف گردد، در غير اين صورت
« دكه ی كوچک يا بساط » شركت درهای خود را بسته به كشور ديگری عزيمت خواهد كرد. بعد از اينها
هم هست كه خود به گونه ای همان برنامه ی اقتصادی دولت است برای اينكه كارگرانِ شهر حاضر
باشند در گوشه ی خيابان آدامس و كارت تلفن بفروشند. به عبارت ديگر در شهر هم جز ويرانی
اقتصادی وجود ندارد.
بنابر اين وضع از اين قرار است، از آنجا كه وضع اقتصادی مردم چه در شهر و چه در روست ا
رقت انگيز است بسياری از زنان و مردان مكزيكی ناگزيرند ميهن و سرزمين مكزيک را ترک كنند و در
كشوری ديگر يعنی ايالات متحده به جستجوی كار بر می آيند. در آنجا با آنها بدرفتاری می شود و مورد
استثمار قرار می گيرند، مورد پيگرد و تحقير قرار می گيرند و حتی احياناً آنها را می كشند.
نوليبراليسمی كه دولت های بد بر ما تحميل می كنند نه تنها وضع اقتصادی را بهبود نبخشيده ،
بلكه برعكس، در روستا فقر و فاقه حاكم است و در شهرها هم كار پيدا نمی شود و وضع طوری ست كه
مكزيک به مكانی بدل شده است كه در آن افراد به دنيا می آيند، مدتی زنده می مانند و سپس می ميرند
٦
يانكی، آمريكايی]، كار كنند. به اين دليل ] gringos تا برای توليد ثروتِ خارجی ها، عمدتاً ثروتمندان
است كه می گوييم مكزيک تحت سلطه ی ايالات متحده است.
خب، اين همه ی ماجرا نيست. نوليبراليسم طبقه ی سياسی را، و بهتر بگوييم سياسيون مكزيک
را تغيير داده است چرا كه آنها به نوعی كاركنان مغازه بدل شده اند كه بايد هركاری از دستشان بر می
آيد انجام دهند تا هرچيزی را آنهم ارزان به فروش برسانند. علاوه بر اين، آنها قانون را نيز تغيير داده
نيز زمين های متعلق به شهرها ر ا ejidales اند تا با لغو ماده ی ۲۷ قانون اساسی، اراضی مشاع
او و همدستانش می گفتند كه اقدام آنان به سود .« ساليناس دی گورتاری » بتوان فروخت. چنين بود
روستاها و دهقانان است و اينكه كار دهقانان رونق خواهد گرفت و آنها زندگی بهتری خواهند داشت. آي ا
چنين چيزی راست است؟ وضع روستاهای مكزيک از هر زمان ديگر بدتر است و دهقانان با فلاكت
بيشتری دست به گريبانند تا دوره ی پورفيريو دياز. آنها همچنين گفته اند كه قصد دارند به خصوصی
كردن دست بزنند يعنی شركت های دولتی را به قول خودشان به خاطر منافع اهالی كشور به خارجی ه ا
بفروشند زيرا شركتهای مزبور خوب كار نمی كنند و بايد آنها را مدرن كرد و فروش آنها مقرون به صرفه
است. اما به جای پيشرفت كردن، آن دسته از حقوق اجتماعی را كه دستاورد انقلاب ۱۹۱۰ بود امروز
لگدمال ميكنند به طوری كه آدم را به خشم می آورد. آنها همچنين گفته اند كه بايد مرزها را برای ورود
سرمايه ی خارجی باز كرد و بدين ترتيب است كه كارفرماهای مكزيكی شتابزده خواهند كوشيد امور ر ا
بهبود بخشند. اما امروز می بينيم كه ديگر شركت و مؤسسه ی ملی وجود ندارد، خارجی ها همه چيز ر ا
بلعيده اند و آنچه می فروشند بدتر از آن چيزی ست كه در مكزيک رايج بود.
يعنی نفت را هم كه متعلق به مكزيكی ها ست Pemex باری، سياستمداران مكزيک می خواهند
بفروشند، و تنها فرق اين است كه برخی می گويند همه و هرچيزی را خواهند فروخت و برخی ديگر می
گويند فقط بخشی را خواهند فروخت. آنها همچنين می خواهند بيمه های اجتماعی، برق، آب، جنگلها و
همه چيز را خصوصی كنند، تا آنجا كه ديگر چيزی از مكزيک باقی نماند و كشور ما چيزی نباشد جز
خرابه ای يا جايی برای تفريح و سرگرمی ثروتمندان جهان، و ما مردان و زنان مكزيكی خدمه ی آنان
خواهيم شد كه تنها در فكر آن خواهيم بود كه چه به آنان تقديم كنيم در حالی كه خود در نوعی زندگی
سگی بسر بريم، بی ريشه، بی فرهنگ، بی وطن.
به عبارت ديگر، طرفداران نوليبراليسم می خواهند مكزيک، ميهن ما را نابود كنند. احزاب
سياسی انتخاباتچی نه فقط به دفاع از مكزيک نمی پردازند، بلكه خود، قبل از هركس ديگر، كمر به
خدمت بيگانگان عمدتاً ايالات متحده می بندند و كارشان اين است كه ما را فريب دهند و كاری كنند كه
وقتی هرچيزی را به فروش می گذارند و سود به جيب می زنند ما حواسمان متوجه جای ديگری باشد .
تمام احزاب سياسی انتخاباتچی كه امروز وجود دارند همين طور اند و اين فقط وضع برخی از آنه ا
نيست. اگر درباره ی اينكه آيا آنها كار خوبی هم كرده اند يا نه تأمل كنيد خواهيد ديد كه كاری جز دزدی
و فريبكاری نكرده اند. آشكارا می بينيد كه احزاب سياسی انتخاباتچی هميشه خانه های زيبايشان ر ا
دارا بوده اند و نيز اتومبيل های زيبا و تجملاتشان را. تازه از ما انتظار دارند از آنها ممنون باشيم و
باز هم به آنها رأی بدهيم. راستش، همان طور كه خودشان بعضی وقتها می گويند شرم ندارند [در متن
۷
ندارند برای اينكه ميهن ندارند. چيزی كه دارند فقط حسابهای بانكی ست. ،[« مادر ندارند » اصلی
اين را هم به چشم می بينيم كه قاچاق مواد مخدر و انواع جرايم رو به افزايش است. گاه فكر
می كنيم كه بزهكاران همان طورند كه در آوازها و فيلم ها به ما معرفی می كنند. شايد هم بعضی همين
طور باشند ولی اينها سركرده ی واقعی باندهای بزهكاری نيستند. سركرده های واقعی لباس خيلی خوب
می پوشند، در خارجه درس خوانده اند، شيک پوش اند، از ديده ها خود را پنهان نمی دارند، بلكه در
رستوران های معروف غذا می خورند و عكس شان را در روزنامه ها می بينيم كه خوش تيپ و خوش
هستند و برخی « آدم های خوبی » لباس در جشن هاشان شركت دارند. اينها همان طور كه گفته می شود
از آنها حتی رهبر، نماينده ی مجلس، سناتور، وزير خارجه، كارفرمای موفق، فرمانده پليس و ژنرال
هستند.
آيا با اين حرف ها می خواهيم بگوييم كه سياست به هيچ دردی نمی خورد؟ خير، چيزی كه م ا
می خواهيم بگوييم اين است كه اين سياست به هيچ دردی نمی خورد، زيرا مسأله اش مردم نيست، به
آنها گوش نمی دهد، به كار آنها نمی پردازد، تنها در موقع انتخابات به سراغ مردم می رود. حتی به رأی
آنها هم ديگر نياز ندارد. نظرخواهی ها برای نشان دادن اينكه چه كسی برنده شده كافی ست. فقط وعده
می ماند كه ما چنين و چنان خواهيم كرد و بعد خدا حافظ. ديگر پيدايشان نمی شود. فقط در اخبار اسم
شان را می شنويم كه آنها پول زيادی بلند كرده اند و دچار هيچ مشكلی هم نشده اند زيرا قانونی كه
خودشان تصويب كرده اند آنها را از هر خطری محافظت می كند.
چون مسأله از اين قرار است می بينييم كه قانون اساسی را تحريف كرده اند و تغيير داده اند .
اين قانون اساسی، ديگر قانون حقوق و آزادی های توده ی رنجبر نيست، بلكه حقوق و آزاديهای
طرفداران نوليبراليسم است برای آنكه به سودهای كلانشان دست يابند. خاصيت قاضی ها هم اين است
كه به همين طرفداران نوليبراليسم خدمت كنند و از همينجا ست كه هميشه از نوليبرال ها دفاع می كنند .
آنها كه ثروتی ندارند نصيب شان هميشه بی عدالتی ست، زندان است و گورستان.
خب، با وجود اين همه مغلطه كه نوليبرال ها بر همه جا حاكم كرده اند مكزيكی هايی از زن و
مرد هستند كه متشكل می شوند، مبارزه و مقاومت می كنند.
از اين طريق بود كه ما فهميديم در اينجا بوميانی وجود دارند كه سرزمين شان از اينجا، از
چياپاس، دور است و اينكه آنها خودمختار اند و از فرهنگ خود دفاع می كنند و زمين شان را آباد می
كنند، از جنگل ها و آبهاشان حراست می كنند.
زحمتكشان روستاها هم هستند، يعنی دهقانان كه متشكل می شوند و دست به تظاهرات و
بسيج می زنند تا برای كشاورزی اعتبار و حمايت به دست آورند.
۸
زحمتكشان شهر هم هستند كه اجازه نمی دهند حقوق شان را از آنان بازپس گيرند يا كارشان
را خصوصی كنند، بلكه علاوه بر اين، دست به اعتراض و تظاهرات می زنند تا همين اندكی را هم كه
دارند از آنها باز نگيرند و آنچه را كه واقعاً متعلق به كشور است مانند برق، نفت، بيمه های اجتماعی ،
آموزش و پرورش از آنها پس نگيرند.
دانشجويان هم هستند كه اجازه نمی دهند آموزش خصوصی شود و مبارزه می كنند تا رايگان ،
مردمی و علمی باشد يعنی پولی نباشد، همه بتوانند دانش فراگيرند و اينكه مدارس درس حماقت و كودنی
ندهند.
زنان هم هستند كه اجازه نمی دهند با آنان چون شيئ رفتار شود يا آنان را تحقير و توهين
كنند فقط به اين خاطر كه زن اند، بلكه متشكل می شوند و مبارزه می كنند تا احترام و شأنی را كه به
عنوان زن شايسته اش هستند به دست آورند.
جوانان هم هستند كه حاضر نيستند آنها را با مواد مخدر گيج و منگ كنند و از پا بيندازند ي ا
به خاطر سبک و رفتار زندگی شان كسی بتواند مزاحمشان شود، بلكه با موزيک شان، با فرهنگ شان و
در واقع با شورش خود، به آگاهی بيشتر دست می يابند.
همجنس گرايان مرد و زن و زن نمايان و كسانی ديگر با رفتارهای جنسی ديگر هم هستند كه
اجازه نمی دهند كسی آنان را به مسخره بگيرد و مورد تحقير و بدرفتاری قرار دهد و احياناً آنها ر ا
بكشد به اين جرم كه رفتاری مغاير ديگران دارند يا آنان را غيرعادی و بزهكار تلقی كند، بلكه متشكل می
شوند تا از حق خود برای تفاوت داشتن با ديگران دفاع كنند.
كشيشان و خواهران مقدس و همچنين كسانی كه آنها را عرفی می نامند نيز وجود دارند كه نه
جانبدار ثروتمندان اند، نه به دعا بسنده می كنند، بلكه متشكل می شوند تا با مبارزه ی مردم همراهی
كنند.
كسانی هم هستند كه به آنها فعالين اجتماعی می گويند. اينها مردان و زنانی هستند كه تمام
عمرشان را صرف مبارزه برای مردم كرده اند و همين ها هستند كه در اعتصاب های بزرگ و آكسيون
های كارگری، در بسيج وسيع شهروندان، در جنبش های بزرگ دهقانان شركت دارند و در معرض
سركوب های بزرگ بوده اند و در هر وضعی باشند به رغم آنكه برخی پير شده اند از راه خود رويگردان
نمی شوند و در جستجوی مبارزه، تشكيلات، عدالت به هر گوشه ای سر می زنند و سازمان های چپ ،
سازمان های غير دولتی، سازمان های حقوق بشر، سازمان های دفاع از زندانيان سياسی و كوشش
برای بازگشت مفقودين، انتشارات چپ، سازمان های معلمين يا دانشجويان را بر پا می دارند. به عبارت
ديگر، مبارزه ی اجتماعی و حتی سازمان های سياسی نظامی به وجود می آورند. آنها هرگز از رفتن
۹
باز نمی مانند و بسيار چيزها می دانند زيرا ديده اند، شنبده اند، زيسته اند و رزميده اند.
بدين ترتيب كلاً می بينيم كه در كشور خودمان كه مكزيک نام دارد، فراوان اند كسانی كه ساكت
نمی نشينند، كه تسليم نمی شوند، كه فروخته نمی شوند. به بيان ديگر، آنها آدم هايی هستند شايسته. م ا
خوشوقتيم زيرا با وجود چنين انسانهايی، طرفداران نوليبراليسم به آسانی چيره نخواهند شد. شايد هم
موفق شويم ميهن مان را از دزدی ها و ويرانی های بزرگ كه نوليبرال ها به بار می آورند برهانيم و
كه می گوييم روزی بتواند همه ی اين شورشيان را يكجا دربر گيرد. « ما » اميدواريم اين
از كوهستانهای جنوب شرقی مكزيک
كميته ی مخفی انقلابی بوميان، فرماندهی كل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی
مكزيک، ششمين ماه سال ۲۰۰۵
ملی
مکزيک
ششمين بيانيه از جنگل لاکندونا
(بخش سوم)
۵- می خواهيم چه كنيم؟
بسيار خوب، حالا برايتان تعريف می كنيم كه می خواهيم در جهان و در مكزيک چكار كنيم .
زيرا نمی توانيم به آنچه در كره ی خاكی ما می گذرد نگاه كنيم و ساكت بنشينيم. تو گويی جز خود م ا
كسی ديگر اينجا نيست.
بدين ترتيب، آنچه می خواهيم اين است كه به همه ی كسانی كه مقاومت می كنند و به سبک
خود در كشورشان مبارزه می كنند بگوييم كه شما تنها نيستيد و اينكه ما زاپاتيستها هرچند خيلی
كوچكيم، از شما پشتيبانی می كنيم و در فكر آنيم كه چگونه می توانيم شما را در مبارزه تان ياری
دهيم و با شما درباره ی آموختن صحبت كنيم چون در واقع، آنچه ما ياد گرفته ايم، ياد گرفتن است.
همچنين ما می خواهيم به مردم آمريكای لاتين بگوييم كه برای ما مايه ی افتخار است كه
بخشی هرچند كوچک از شما باشيم. اين را ما به بهترين وجه چندين سال پيش فهميديم و احساس
كرديم، زمانی كه اين قاره با نوری كه چه گوارا و پيش از او بوليوار نام داشت روشن و فروزان بود .
آری، گاه می شود كه خلق ها نامی را همچون پرچم به دست می گيرند.
ديگر اينكه ما می خواهيم به مردم كوبا كه سالها ست به سبک خود مقاومت می كنند بگوييم كه
شما تنها نيستيد و ما با محاصره ای كه گرفتار آنيد مخالفيم و در فكر آنيم كه چطور می توانيم برای
مقاومت تان چيزی بفرستيم، هرچند غير از ذرت چيزی در دست نيست. به مردم آمريكای شمالی هم
می خواهيم بگوييم ما مسائل را با يكديگر خَلط نمی كنيم و می دانيم كه بين دولت های بد شما كه به
همگان آسيب می رسانند، و شما مردم آمريكای شمالی كه در درون كشور خود مبارزه می كنيد و ب ا
مبارزه ی ديگر ملتها ابراز همبستگی می كنيد فرق می گذاريم و هردو طرف را يكسان نمی دانيم .
در شيلی بگوييم كه ما مبارزه ی شما را از « ماپوش » همچنين ما می خواهيم به برادران و خواهران
نظر دور نمی داريم و از مبارزاتتان می آموزيم. به ونزوئلايی ها هم می گوييم كه ما دفاع شما را از
حق حاكميت تان، يعنی حق ملت تان را در اينكه مسير زندگی خويش را خود تعيين كند تحسين می
كنيم و نيز به برادران و خواهران بومی در اكوادور و در بوليوی می گوييم كه شما به سراسر آمريكای
پيكه » لاتين درسی تاريخی می دهيد، زيرا سرانجام جهانی شدن نوليبرالی را متوقف می كنيد. به
۱
۲
و جوانان آرژانتين هم می خواهيم بگوييم كه شما را دوست داريم. چنانكه به كسانی كه در « تروها
اوروگوئه خواهان كشور بهتری هستند می گوييم شما را تحسين می كنيم. به آنان كه در برزيل فاقد
زمين اند می گوييم كه به شما احترام می گذاريم و به تمام جوانان آمريكای لاتين هم می خواهيم اين
نكته را بگوييم كه آنچه در كار انجامش هستيد ارزنده است و برای ما بسيار اميدوار كننده.
ما به برادران و خواهران اروپای اجتماعی [فوروم اجتماعی اروپا] هم می خواهيم بگوييم كه
شما تنها نيستيد و اينكه جنبش بزرگ شما عليه جنگ های نوليبرالی مايه ی خوشحالی فراوان ما ست .
همچنين ما اشكال سازماندهی و نوع مبارزه تان را با دقت دنبال می كنيم برای آنكه شايد چيزی از آن
بياموزيم و اينكه ما در جستجوی وسيله ای هستيم كه از شما در مبارزه تان پشتيبانی كنيم، ام ا
برايتان يورو نخواهيم فرستاد چون در نتيجه ی درهم برهمی اتحاديه ی اروپا ارزش يورو تنزل می كند ،
اما شايد برايتان كارهای دستی و قهوه بفرستيم تا بفروشيد و كمكی باشد برای فعاليت های مبارزاتی
نوشابه ای ست از آرد ذرت] بفرستيم كه در مقاومت نيروی زيادی ] « پوسول » تان. ممكن است برايتان
می دهد. اما اين شايد پيشنهاد خوبی نباشد چون برای ما پوسول عادی ست، ولی شايد شما ر ا
مريض كند و در مبارزه ضعيفتان كند، آنوقت طرفداران نوليبراليسم ممكن است بر شما غلبه كنند.
ما به برادران و خواهران آفريقايی، آسيايی و اقيانوسيه هم می خواهيم بگوييم ما نيز می
دانيم كه شما مبارزه می كنيد و می خواهيم افكار و تجارب شما را بهتر بشناسيم.
ما می خواهيم به جهانيان بگوييم كه ما خواستار عظمت شماييم، آنقدر عظيم به طوری كه شم ا
كه مقاومت می كنيد بتوانيد دوام بياوريد زيرا طرفداران نوليبراليسم می خواهند شما را از پای
درآورند و اميدواريم شما مانع آنان شويد و به نفع كل انسانيت به مبارزه ادامه دهيد.
خب، اما آنچه در مكزيک می خواهيم انجام دهيم اين است كه با افراد و سازمان های واقع اً
چپ به يک توافق دست يابيم زيرا فكر می كنيم در چپ سياسی ست كه ايده ی مقاومت در برابر جهانی
شدن نوليبرالی وجود دارد تا كشوری بسازيم كه در آن برای همگان عدالت، دموكراسی و آزادی وجود
داشته باشد. نه مثل حالا كه عدالت، تنها برای ثروتمندان است و آزادی فقط برای شركت های بزرگ، و
دموكراسی فقط برای آنكه ديوارها را با پوسترهای انتخاباتی بپوشانند. ما فكر می كنيم كه تنها از
چپ است كه می تواند برنامه ی مبارزه ای سر برآورد. تا ميهن ما مكزيک نميرد.
بنابر اين، ما فكر می كنيم كه با اين افراد و سازمان های چپ بايد به طرحی دست يابيم تا به
همه ی مناطق مكزيک برويم كه در آن آدم های فروتن و ساده ای مثل خودمان بسر می برند.
ما به آنها نمی خواهيم بگوييم كه چنين و چنان كنند يا به آنان دستور بدهيم.
همچنين از آنها نخواهيم خواست كه به فلان يا بهمان كانديدا رأی بدهند زيرا از حالا می
دانيم كه همگی نوليبرال هستند. همچنين از آنها نخواهيم خواست كه مثل ما بشوند يا اسلحه به دست
گيرند.
۳
كاری كه می كنيم اين است كه از آنها بپرسيم زندگی شان، مبارزه شان چگونه است، درباره
ی كشورمان چه فكر می كنند و اينكه ما بايد چكار كنيم كه دولتيان با ما نجنگند.
كاری كه خواهيم كرد اين است كه فكر آدم های ساده و معمولی را ملاک قرار دهيم شايد
همان عشقی را كه ما برای ميهن مان داريم در آنها بيابيم.
و شايد هم به توافقی دست يابيم بين همه مان كه آدم های ساده و معمولی هستيم و با هم در
سراسر كشور متشكل شويم و مبارزاتمان را كه در حال حاضر تک تک و جداگانه است همآهنگ كنيم
و برنامه ای بيابيم كه شامل چيزی باشد كه همه مان می خواهيم و نيز طرحی برای آنكه چكار كنيم ت ا
به اجرا درآيد. « برنامه ی سراسری ملی برای مبارزه » اين برنامه يعنی
آنوقت بر اساس موافقت اكثريت اين افراد كه به سخنان و آراء شان گوش می دهيم، با همگان
مبارزه ای را سامان می دهيم، با بوميان، با كارگران، دهقانان، دانشجويان، معلمان، كارمندان، زنان ،
كودكان، سالمندان. يعنی همه ی آدم ها و كسانی كه قلبی بزرگ و بخشنده دارند و مايل اند مبارزه كنند
« ريو سوشيات » و « ريو براوو » تا ميهن ما كه مكزيک نام دارد به ويرانی كشيده نشود، ميهنی كه بين
قرار دارد، يک طرفش اقيانوس آرام است و طرف ديگرش اقيانوس اطلس.
۶- درباره ی روش ما برای انجام كار
خب، اين كلام ساده ی ما خطاب به افراد فروتن و ساده ی مكزيک و جهان است و كلام
امروزمان را ششمين بيانيه ی جنگل لاكاندونا می ناميم.
با كلام ساده مان می خواهيم بگوييم كه…
ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی به توافق آتش بس تهاجمی خود وفادار است و به نيروهای
دولتی و حركت های نظامی تهاجمی هيچ گونه حمله ای نخواهد كرد.
ارتش زاپاتيستی همراه با اين ابتكار مسالمت آميز كه آغاز می كنيم، همچنان بر توافق مبتنی
بر تأكيد بر مبارزه ی سياسی وفادار است. بر اين اساس، ارتش زاپاتيستی به ايده ی خود مبنی بر
آنكه هيچ نوع ارتباط مخفی با سازمان های سياسی نظامی چه در مكزيک و چه در ديگر كشوره ا
نداشته باشد وفادار است.
ارتش زاپاتيستی توافق مبتنی بر دفاع، حمايت و فرمانبرداری از جامعه های بوميان
زاپاتيستی را كه عوامل تشكيل دهنده ی آن و بالاترين ارگان رهبری اش هستند مورد تأكيد مجدد قرار
می دهد بی آنكه در فرآيند دموكراتيک درونی مداخله ای كند و البته در چارچوب امكاناتی كه دارد در
تحكيم خودمختاری، در تقويت دولت خوب و بهبود بخشيدن به اوضاع زندگی عموم سهم خود را ادا می
كند. به عبارت ديگر، آنچه ما در مكزيک و در جهان انجام خواهيم داد بدون سلاح خواهيم كرد، ب ا
٤
جنبش مدنی و مسالمت آميز و بی آنكه حمايت از جامعه های خودمان را از ياد ببريم يا متوقف كنيم.
بدين ترتيب…
در جهان…
۱ ما روابط متقابل احترام آميز و همياری با افراد و سازمانهايی برقرار می كنيم كه مقاومت
می كنند، با نوليبراليسم مبارزه می كنند و به سود انسانيت عمل می نمايند.
۲ در محدوده ی امكاناتمان كمک های مادی مثل خواربار و كارهای دستی برای برادران و
خواهرانی كه در سراسر جهان مبارزه می كنند خواهيم فرستاد.
« چومپيراس » برای شروع، از شورای دولت خوب در لارئاليداد كاميونی قرض خواهيم گرفت كه
نام دارد با ظرفيت تقريبی ۸ تن. آن را پر از ذرت خواهيم كرد و شايد دو بشكه بنزين يا نفت، بر
اساس اينكه كدام مناسب آنان باشد و آن را به سفارت كوبا در مكزيک خواهيم برد تا آن را به عنوان
پشتيبانی زاپاتيست ها از مقاومت مردم كوبا عليه محاصره ی اقتصادی ايالات متحده برای آنان
بفرستد. شايد هم بشود جايی نزديک تر تحويل داد چون هميشه تا مكزيكو سيتی رفتن راه دراز است و
اگر چومپيراس در وسط راه خراب شود نمی توانيم به وعده مان وفا كنيم.
و بايد اين كار را زود انجام داد به شرط اينكه به ما حمله نكنند. چون اگر چند ماه عقب بيفتد
فقط می توانيم جوانه ی ذرت بفرستيم كه آنهم در راه خراب می شود. پس بهتر است در همين نوامبر و
دسامبر فرستاده شود.
با تعاونی های كارهای دستی و زنان نيز قراردادهايی می بنديم تا ميزان قابل توجهی از لباس
های گلدوزی شده را برای اروپايی ها بفرستيم كه چه بسا اتحادشان به هم خورده باشد. همين طور
شايد قهوه ی محصول تعاونی های زاپاتيستی را برايشان بفرستيم تا بفروشند و كمكی برای مبارزه
شان باشد و اگر قهوه به فروش نرفت، می توانند كمی قهوه بنوشند و درباره ی مبارزه ی ضد
نوليبرالی بحث كنند و اگر هوا كمی سرد شده باشد می توانند لباس های گلدوزی شده ی زاپاتيستی
را بپوشند كه حتی اگر با دست شسته شود رنگش نمی رود.
به برادران و خواهران بومی بوليوی و اكوادور نيز كمی ذرت كه ژن آن دستكاری نشده خواهيم
فرستاد. مشكل فقط اين است كه نمی دانيم به كجا تحويل دهيم تا درست به مقصد برسد. با وجود
اين، آماده ايم اين كمک ناچيز را تقديم كنيم.
۳ به همه ی مردان و زنانی كه در سراسر جهان مقاومت می كنند می گوييم كه بالاخره بايد
ديدارهای بين قاره ای ديگری، دست كم يک ديدار، احتمالاً در دسامبر امسال يا ژانويه ی سال آينده
برپا كنيم. بايد روی اين پيشنهاد فكر كرد. ما نمی خواهيم در اين باره تصميم بگيريم به خصوص از
اين لحاظ كه بايد جمعاً در موارد زير به توافق برسيم كه ديدار كجا، كی، چگونه و با حضور چه كسانی
برپا شود. نمی خواهيم وضع طوری باشد كه تنها يک تريبون وجود داشته باشد، كه كسانی صحبت
٥
كنند و ديگران گوش بدهند، بلكه تريبونی دركار نباشد، همه در يک سطح باشند، همه صحبت كنند البته
با نظم، وگر نه غلغله می شود و كسی چيزی نمی شنود. علاوه بر اين، با سازماندهی خوب، همه گوش
می دهند، در دفترچه هاشان از كلام مقاومت ديگران يادداشت بر می دارند تا بعد، با همرزمان مرد و
زن خود در عرصه ی فعاليت خويش به گفتگو بنشينند. ما فكر می كنيم كه اين ديدار بايد در جايی
باشد كه زندانی بس بزرگ داشته باشد، زيرا آنها اگر ما را سركوب كنند و به زندانمان اندازند همه ی
ما تلنبار نخواهيم شد و اگر زندانی باشيم و خوب سازماندهی شده باشيم، در زندان به ديدارهای بين
قاره ای خود به نفع كل بشريت و عليه نوليبراليسم ادامه خواهيم داد. آنجا به شما خواهيم گفت كه چه
بايد كرد و چه می كنيم تا به توافق برسيم. باری، اين است آنچه فكر می كنيم كه بايد در جهان به
انجام رسانيم. و اكنون…
در مكزيک…
۱ ما به مبارزه ی خود به نفع خلق های بومی مكزيک ادامه خواهيم داد. اما نه فقط به نفع
آنها و نه فقط با آنها، بلكه به نفع استثمار شدگان و سلب مالكيت شدگان مكزيک و همراه با همه ی
اينان در سراسر كشور. وقتی می گوييم همه ی استثمار شدگان مكزيک منظورمان برادران و
خواهرانی كه ناگزير شده اند برای پيدا كردن كار و نان بخور و نمير به ايالات متحده بروند نيز هست.
۲ ما مستقيماً و بی واسطه با مردمان ساده و عادی مكزيک صحبت خواهيم كرد و بر پايه ی
آنچه از آنان می شنويم و فرا می گيريم، در كنار همين ها كه مثل خود ما آدم های فقير و ساده ای
هستند دست به تدوين برنامه ای سراسری و ملی برای مبارزه خواهيم زد، برنامه ای كه صريحاً چپ
باشد يعنی ضد سرمايه داری و ضد نوليبرالی. به عبارت ديگر برای عدالت، دموكراسی و آزادی مردم
مكزيک.
۳ ما خواهيم كوشيد شيوه ی ديگری از سياست بسازيم يا بازسازی كنيم كه به نحوی از
انحاء حامل آگاهی در جهت خدمت به ديگران باشد، بدون نفع مادی، با فداكاری و اخلاص و
درستكاری، كه به عهد خويش وفادار باشد و تنها مزد آن رضايت خاطر از انجام درست وظايف باشد .
به عبارت ديگر همان كاری كه قبلاً مبارزان چپ می كردند و هيچ چيز، نه ضربات، نه زندان و نه مرگ و
البته نه دلار آنها را از ادامه ی وظايف شان باز نمی داشت.
۴ ما در نظر داريم مبارزه ای در جهت تدوين يک قانون اساسی جديد آغاز كنيم يعنی قوانين
جديدی كه خواست های مردم مكزيک را نصب العين خود قرار دهد مثلاً خانه، زمين، كار، خوراک ،
بهداشت، آموزش، اطلاعات، فرهنگ، استقلال، دموكراسی، عدالت، آزادی و صلح. قانون اساسی
جديدی كه حقوق و آزادی های مردم را به رسميت بشناسد و از ناتوانان در برابر زورمندان دفاع كند.
بدين منظور…
ارتش زاپاتيستی آزادی بخش ملی هیأتی از رهبری خود را به منظور تحقق اين هدف بدون
محدوده ی زمانی معين به سراسر كشور خواهد فرستاد. اين هیأت رهبری زاپاتيستی همراه با سازمان
٦
ها و افراد چپ كه اين بيانيه ی ششم جنگل های لاكاندونا را تأييد خواهند كرد، به جاهايی خواهد
رفت كه مشخصاً از آن دعوت كرده باشند.
ما همچنين به اطلاع می رسانيم كه ارتش زاپاتيستی با سازمانها و جنبش هايی كه
انتخاباتچی نيستند و خود را در نظر و عمل چپ می دانند، در چارچوب شرط های زير ائتلاف خواهد
كرد:
هيچ توافقی از بالا برای تحميل به پايين صورت نگيرد، بلكه توافق خواهيم كرد كه با هم حركت
كنيم و به خشم مردم گوش كنيم و آن را سازمان دهيم. هيچ جنبشی را سازمان ندهيم كه بعداً در
غياب كسانی كه آن را برپا كرده اند مورد معامله و چانه زنی قرار گيرد، بلكه هميشه نظرات كسانی كه
در آن شركت می ورزند در نظر گرفته شود. در جستجوی آن نباشيم كه از دولت يا كسانی كه الهام
بخش آن هستند هديه، موقعيت، امتياز، مقام دولتی كسب كنيم، بلكه از چارچوب های انتخاباتی فراتر
رويم. هرگز نكوشيم كه مسائل ملت خويش را از بالا حل كنيم، بلكه از پايين و توسط پايين بديلی
بسازيم جهت مقابله با عمليات ويران سازی كه نوليبراليسم مرتكب می شود، بديلی چپ برای مكزيک.
ما تأييد می كنيم احترام متقابل و اختيار و استقلال سازمانها را، اشكال مبارزه و نحوه ی
سازماندهی شان، روند درونی تصميم گيری هاشان و نمايندگی های رسمی و مشروعشان، آرزوها و
مطالباتشان، چنان كه تأييد می كنيم رسيدن به توافقی روشن جهت دفاع مشترک و همآهنگ از
حاكميت ملی و مخالفت قاطع با تلاش هايی كه برای خصوصی كردن نيروی برق، نفت، آب و منابع
طبيعی در جريان است.
به عبارت ديگر، ما از سازمان های سياسی و اجتماعی چپ كه رسمی نيستند [يعنی مورد
تأييد رژيم حاكم نيستند] و اشخاصی كه خود را چپ می دانند و به احزاب سياسی رسمی وابسته
نيستند دعوت می كنيم كه در زمان و محل و نحوه ای كه در موقع مناسب به آنها پيشنهاد خواهيم كرد
ملاقات كنيم تا به كارزاری ملی و سراسری دست بزنيم.
از تمام گوشه و كنارهای قابل دسترسی ميهن مان ديدن كنيم تا به سخن مردم خويش گوش
فرا دهيم. اين شبيه يک كارزار عمومی ست، اما چيزی به كلی متفاوت با آن است، زيرا انتخاباتی
نيست.
برادران و خواهران،
اين سخن و عهد ما با شما ست و ما اعلام می كنيم:
در جهان، ما بيش از پيش با مبارزه و مقاومت عليه نوليبراليسم و در راستای مصالح بشريت
همراهی و برادری خواهيم كرد.
و از اين مبارزات، هرچند توانمان ناچيز باشد، پشتيبانی خواهيم كرد.
۷
در چارچوب احترام متقابل، به تبادل تجاربمان، تاريخمان، ايده ها و رؤياهايمان خواهيم
پرداخت. در مكزيک، سراسر كشور را زير پا خواهيم گذاشت و از ويرانه هايی كه جنگ نوليبرالی برج ا
گذاشته تا انواع مقاومت و سنگرهايی كه همه جا گسترده می شود ديدن خواهيم كرد.
ما به سراغ كسانی كه اين سرزمين و آسمانش را دست كم به اندازه ی ما دوست دارند
خواهيم رفت و با آنان ملاقات خواهيم كرد.
ما از لارئاليداد تا تیخوانا به سراغ كسانی خواهيم رفت كه می خواهند متشكل شوند، مبارزه
كنند، آخرين اميد را اگر هست محقق سازند تا اين ملت نميرد، ملتی كه دست كم از زمانی كه عقاب بر
خار كاكتوس نشست تا ماری را تكه كند و ببلعد، در حركت است و به پيش می رود.
ما پيش می رويم به سوی دموكراسی، آزادی و عدالت به نفع كسانی كه از آن محروم مانده
اند.
ما پيش می رويم با سياستی از نوع ديگر، جهت دستيابی به برنامه ای چپ و يک قانون
اساسی نوين.
ما از بوميان، كارگران، دهقانان، معلمان، دانشجويان، زنان خانه دار، اهالی محلات، مالكان
خرد، مغازه داران خرد، شركت های كوچک، بازنشستگان، اشخاص ناتوان از كار، مردان و زنان
مذهبی، دانشمندان، هنرمندان، روشنفكران، جوانان، زنان، سالخوردگان، همجنس گرايان مرد و زن ،
پسران و دختران دعوت می كنيم كه به صورت فردی يا جمعی در اين كارزار ملی جهت بنای سياست
به نحوی ديگر، جهت تدوين برنامه ی مبارزه ی ملی و چپ و تدوين قانون اساسی جديد مستقيماً ب ا
زاپاتيست ها مشاركت و همكاری كنند.
اين است سخن و عهد ما در آنچه خواهيم كرد و شيوه ای كه با آن، كار را انجام خواهيم
داد. اين را اگر بخواهيد در آن شركت كنيد، خود به چشم خواهيد ديد.
ما از مردان و زنانی كه در دل و جان خويش انديشه ای نيک دارند و با سخن ما موافق اند، و
نمی ترسند، يا ترس دارند ولی خود را كنترل می كنند می خواهيم كه اگر با ايده ای كه اعلام می كنيم
موافق اند، موافقت خويش را علناً اعلام نمايند و بدين ترتيب، ما بلافاصله خواهيم ديد كه با چه كسی
و چگونه و چه زمانی اين گام نوين به سوی مبارزه برداشته خواهد شد.
اكنون كه شما به آن فكر می كنيد، ما به شما اطلاع می دهيم كه در اين ماه ششم سال
۲۰۰۵ ، ما مردان، زنان، خردسالان و كهنسالان ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی تصميم خود را گرفته
ايم و اين بيانيه ی ششم جنگل لاكاندونا را تأييد كرده ايم. كسانی كه سواد دارند آن را امضا كرده و
كسانی كه ندارند بر آن اثر انگشت نهاده اند. اضافه كنيم كه شمار كسانی كه سواد ندارند هرچه كمتر
می شود، زيرا در اينجا، در اين سرزمين شورش به نفع انسانيت و عليه نوليبراليسم در آسمان و زمين
زاپاتيستی آموزش پيشرفت كرده است.
۸
اين بود سخن ساده ی ما خطاب به دلهای شرافتمند انسان های ساده و فقير كه مقاومت می
كنند، كه عليه بيعدالتی در سراسر جهان سر به شورش برداشته اند.
دموكراسی!
آزادی!
عدالت!
از كوهستان های جنوب شرقی مكزيک،
كميته ی مخفی انقلابی بوميان، فرماندهی كل ارتش زاپاتيستی آزاديبخش ملی.
. مكزيک، ماه ششم يعنی ژوئن سال ۲۰۰۵
No hay comentarios todavía.
RSS para comentarios de este artículo. TrackBack URL